اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض برکاتها و ردّ کل حق الى اهله و لم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام و یعترفوا بالایمان.
ترجمه
:
زمانى که حضرت حجة(عج) ظهور کند به عدالت حکم مى کند و کسى نمى تواند به دیگرى جور و ستم روا دارد و راه ها به وسیله او امن مى گردد زمین برکاتش را براى استفاده مردم خارج مى کند و امور را به دست اهلش مى سپارد و هیچ دینى غیر از اسلام باقى نمى ماند و همه به اسلام گرایش پیدا مى کنند
.
شرح
:
در این حدیث هفت برنامه براى حضرت بیان شده است
:
1
و 2- حکومت عادلانه و رفع ظلم و جور: «اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور» نقطه مقابل عدل، ظلم است نه جور، و قسط نقطه مقابل جور است. فرق بین عدل و قسط این است که عدالت یعنى حقّ دیگرى گرفته نشود و قسط این است که بین افراد تبعیض نشود، پس ظلم به نفع خویشتن گرفتن و جور حقّ کسى را به دیگرى دادن است. به عنوان مثال، یک وقت خانه زید را براى خودم مى گیرم، که این ظلم است و یک وقت خانه او را مى گیرم و به دیگرى مى دهم که این جور است. نقطه مقابل این است که خانه زید را نمى گیرم براى خودم که این عدل است و اگر به کسى هم ندهم این قسط است، پس قسط عدم تبعیض و عدل عدم ظلم است.
3-
امنیت راه ها: «و امنت به السبل» راه ها به وسیله او امن مى شود.
4-
شکوفایى طبیعت: «و اخرجت الارض برکاتها» زمین برکاتش را خارج مى کند چه برکات کشاورزى و چه معادن و چه نیروهاى دیگرى که براى ما مخفى است.
5-
سپردن امور به اهل خبره: «و رُدّ کلّ حقّ الى اهله» کارها را به اهلش مى سپارند به خلاف زمان ما که بسیارى از کارها به دست نااهلان است چرا که رابطه ها بر ضابطه ها مقدّم شده است.
6-
حاکمیّت دین اسلام: «ولم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام» هیچ دینى باقى نمى ماند و همه ادیان دین واحد مى شوند و آن همانا اسلام است.
7-
گرایش قلبى به اسلام: «و یعترفوا بالایمان» که دو معنى دارد ممکن است یا اشاره به این باشد که همه تابع مکتب اهل بیت مى شوند و یا اشاره به این باشد که علاوه بر این که در ظاهر ایمان دارند در باطن هم مؤمن هستند.
فرق بین ایمان و اسلام در روایات آمده است، بعضى از روایات مى گویند اسلام آن چیزى است که اگر شخص آن را اظهار بدارد جانش محفوظ و ذبیحه اش حلال است و ایمان آن چیزى است که مایه نجات او در قیامت است. در بعضى از روایات داریم که اسلام مانند مسجدالحرام و ایمان مانند کعبه است. احتمال دارد که این عبارت اشاره به آیه اى باشد که مى فرماید:
قالت الاعراب آمنّا...
رئوس کارهایى که آن حضرت انجام مى دهد و از روایات استفاده مى شود در چهار محور خلاصه مى شود
:
1-
اصلاح عقائد: «ما على ظهر الارض بیت حجر و مدر الاّ ادخله الله کلمة الاسلام» در تمام روى زمین خانه هاى سنگى براى ثروتمندان و خانه هاى گِلى فقرا و چادرها باقى نمى ماند جز این که کلمه «لا اله الاّ الله» در آنها خواهد بود و شرک برچیده خواهد شد.
2-
تکامل عقول: جهش علمى و عقلانى پیدا مى شود مرحوم علاّمه مجلسى چنین مى فرمایند:
اذا قام قائمنا وضع یده على رئوس العباد
(شاید منظور ایشان این باشد که مردم تحت تربیت او قرار مى گیرند) فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم (اندیشه ها و خردهاى آنها کامل مى شود).
3-
عدل و داد: در روایات متعدّد آمده است که یملأ الارض عدلا و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً.
4-
اصلاح اخلاق: از بین بردن مفاسد اخلاقى و زنده کردن ارزش هاى اسلامى که این را از روایات علائم آخرالزمان استفاده مى کنیم، روایاتى که مى گوید قبل از قیام قائم انحرافات اخلاقى مثل زنا، سرقت، رشوه خوارى، کم فروشى، شراب خوارى، خون بى گناهان را ریختن زیاد مى شود و معنایش این است که مهدى(عج) قیام مى کند تا اینها را از بین ببرد یعنى نظام ارزشى به طور کلّى مختل شده و حضرت مهدى(عج) نظام ارزشى را درست مى کند.
حضرت مهدى(عج) داراى لشکر و سپاه و اعوان و انصار است همچنان که در «زیارت آل یس» آمده است
:
واجعلنى من شیعته و اتباعه و انصاره
و یا در بعضى از روایات آمده است که: والمجاهدین بین یدیه، کسانى که مى خواهند از اعوان آن حضرت باشند باید در این چهار محور کار کنند و کسى که هیچ یک از این امور را ندارد و دعا کند که از اعوان او باشد، این دعا دور از اجابت است
رسول اکرم(ص)در آخرین سفرحج(در عرفه)، در مکه، در غدیرخم، درمدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمنسخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلتخود خبرداد. چنان که قرآن رهروان رسول خدا(ص)را آگاه ساخته بود کهپیامبرهم در نیاز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بیمارى وپیرى مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. در حجهالوداع در هنگام رمىجمرات فرمود: مناسک خود را از منفراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگردر این جایگاه نخواهید دید. هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیک استفراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.
عبدالله بن مسعود گوید: پیامبراکرم(ص)یک ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاهنمود... عرض کردیم: اى رسول خدا! رحلتشما در چه موقع خواهدبود؟ فرمود: فراق نزدیک شده و بازگشتبه سوى خداوند است. زمانى نیز فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق رااجابت نمایم و من دو چیزگران در میان شما مىگذارم و مىروم: کتاب خدا و عترتم، اهلبیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبرداد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمنوارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.
روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگینو نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و على بنابىطالب(ع)تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگپیامبر خود درهراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است کهجاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهمپیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... . در فرصتى دیگر مردم را به رعایتحقوق انصار سفارش و در خطاببه انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیک است، من دعوت شده ودعوت را پذیرفتهام... بدانید دو چیز است که از نظر من بین آندو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تارمویى بین آن دو فرقى نمىگذارم. هرکس یکى را ترک کند مثل ایناست که آن دیگرى راهم ترک کرده است... آن دو کتاب آسمانى واهلبیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهلبیت من رعایت کنیدو...
(نیز فرمود:)آیا شما را به چیزى راهنمایى نکنم که اگر بدانچنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسولخدا. فرمود: آن(چیز)على است. با دوستى من دوستش بدارید و بهاحترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آنچه گفتمجبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود. ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اکرم(ص)در بیمارى خود که بهرحلتش انجامید، فرمود: مرگ من به همین زودى فرا مىرسد و من سخن خود را به شمارساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من کتابپروردگارم و اهلبیتخود را در میان شما مىگذارم و مىروم.(سپسدست على را گرفت و بالا برد و فرمود:)این شخص على بن ابىطالباست که همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یکدیگر جدانشوند تا روز قیامت که با من ملاقات نمایند.
در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اکرم(ص)آن بزرگوار درمسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنهها شعلهورگردیده و فتنهها همچون پارههاى امواج تاریک شب روى آورده است. رسول خدا(ص)در حالى جان سپرد که سر در دامن علىبنابىطالب(ع)داشت.على(ع) شیون کنان، رحلت پیامبر(ص) را بهاطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبکر به محل سکونتخود در«سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بىدرنگ بهشهرآید.
انکار رحلت رسول خدا(ص) چون خبر وفات پیامبر(ص)زمزمه شد، عمر به نهیب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضى از منافقانند که مىپندارند پیامبرمرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده استبلکهبه سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه که موسى به سوىپروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس ازاین که گفته شد او مرده استبه نزد ایشان بازگشت. به خداسوگند، رسول خدا باز مىگردد و دست و پاى کسانى را که گمانبردهاند او مرده است، قطع خواهد کرد. او بىوقفه مردم را بیم مىداد و در هراس و تردید مىگذارد و آنکلمات را به قدرى تکرار کرد که دهانش کف نمود. مىگفت: هرکسبگوید او مرده استبا این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم کرد. خداوند تا وعدههایش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خودنمىبرد.
در آن هنگامه از خانواده حضرت کسى تردید در رحلت رسولگرامى(ص)نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد که کسى با عمرسخن گفته و به او توجهى کرده باشد. جز این که برخى چونآشوبآفرینى عمر را دیدند، گفتند: او چه مىگوید!! از وى بپرسیدمگر رسول خدا(ص)در این باره به تو چیزى فرموده که این گونهسراسیمه و آشفته سخن مىگویى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا. موضوع رحلتبراى خاندان پیامبر و مردم چنان قطعى و بدیهى بودکه ابن ام مکتوم نابینا نیز که جسد مطهر رسول خدا(ص)را نمىدیدهمانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مىگویى؟! مگرقرآن نیست که مىفرماید:(و ما محمد الا رسول قد خلت من قبلهالرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب علىعقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین
محمد جز فرستادهاى که پیش از او هم پیامبرانى(آمده و)گذشتند،نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود(به شیوهجاهلیت)برمىگردید! هرکس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانىبه خدا نمىرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد. عباس مىافزود: تردید نیست که رسول خدا(ص)مرده است. بیایید اورا دفن کنیم. (با فرض قطعى که وى مرده است.)آیا خداوند شما رایک بار طعم مرگ مىچشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آناست که دوبار بمیرد. بیایید او را دفن کنیم. اگر راستباشد کهاو نمرده بر خداوند دشوار نیست که خاک را از روى او به یک سوزند و... .
با این حال، عمر بدون کمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظرخود پافشارى مىکرد تا آن که چند ساعتى بعد ابوبکر از محل سکونتخود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر(ص)دوخت، همانآیه را که پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سکوتفراخواند و او نیز ساکتبر زمین نشست و گفت: گویا این آیه راپیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!
انگیزه انکار رحلت محققان و مورخان اهل تسنن برپایه اعتراف عمر انگیزه او رازمینهسازى براى رسیدن ابوبکر به مدینه یاد کردهاند. ابن ابىالحدید مىنویسد: عمر با این اقدام مىخواست فرصتى براىرسیدن ابوبکر به محل فراهم آورده باشد; زیرا او در فرداى«سقیفه» قبل از سخنرانى ابوبکر در مسجد، ضمن عذرخواهى ازاظهارات روز گذشته درانکار وفات پیامبر(ص)، گفت: وقتى فهمیدمرسول خدا(ص)از دنیا رفته است، ترسیدم برسر زمامدارى، جنجال وآشوب به پا شودو انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یااز اسلام برگردند. در حقیقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دینو دولتبود.(! )تاابوبکر برسد... چنین دروغ مصلحتآمیز در هرآیینى مشروع مىباشد. او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدى به شک انداخت و آنها رااز فکر در مورد اوضاع بعد از پیغمبر(ص)و حوادثى که انتظار وقوعآن مىرود، غافل نمود. عمر هر چند براى اندیشیدن و چاره جویى به منظور توفیق درتصمیم خود فرصت نداشت، طرح وى جوانب فراوانى را در برداشت
انسانها قادر به تشخیص مسائل مربوط به سرنوشتشان نیستند; چرا که علم آن ها از هر نظر محدود و ناچیز است و معلوماتشان در برابر مجهولات، همچون قطره اى در برابر دریاست. همان گونه که در قوانین تکوینى خداوند، از اسرار آفرینش همه اشیاء باخبر نیستند و گاه چیزى را بى خاصیت مى شمرند، در حالى که پیشرفت علوم فوائد مهم آن را آشکار مى سازد. همچنین در قوانین تشریعى بسیارى از مصالح و مفاسد را نمى دانند لذا ممکن است چیزى را ناخوشایند دارند در حالى که سعادت آنها در آن است
(وَ عَسى أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ)(1) و یا از چیزى خشنود باشند در حالى که بدبختى آنها در آن است (وَ عَسى أنْ تُحِبّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم).(2)
انسانها با توجه به علم محدود خود، در برابر علم بى پایان خداوند نباید در برابر احکام الهى روى در هم کشند، باید به طور قطع بدانند خداوند رحمان و رحیم اگر جهاد، زکات، روزه، حج و امثال اینها را تشریع کرده، همه به سود آنهاست
.
توجه به این حقیقت، روح انضباط و تسلیم در برابر قوانین الهى را در انسان پرورش مى دهد، درک و دید او را از محیط هاى محدود فراتر مى برد و به نامحدود یعنى علم بى پایان خدا، پیوند مى دهد