سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از اخلاق نادان، پاسخ دادن پیش از شنیدن است . [امام صادق علیه السلام]   بازدید امروز: 1  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 11289
 
عطر بهشتی
 
از کجا بدانیم بلا برای نعمت است یا نقمت؟
نویسنده: محمد صادق مالکی(جمعه 87/12/2 ساعت 11:11 صبح)

 

تدبیر عالم نه بر یک اصل بلکه بر چندین اصل:نعمت و نقمت و عذاب است : و ابتلاء و امتحان استوار است .

چنانچه خداوند می فرماید: وشما را جهت آزمایش به بد و نیک امتحان می کنیم .

 و در جای دیگر می فرماید :ما آنان را به همان صورت که باغداران را آزمودیم مورد آزمایش قرار می دهیم.



نظرات دیگران ( )

موانع شناخت
نویسنده: محمد صادق مالکی(جمعه 87/12/2 ساعت 11:8 صبح)

عَنْ اَنْسِ قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(ص) عَلى ناقَتِهِ الْعَضباءُ، فَقالَ: اَیُّهَا النّاسُ، کَاَنَّ المَوْتَ فیها عَلى غَیْرِنا کُتِبَ، وَ کَاَنَّ الْحَقَّ عَلى غَیرِنا وَجَبَ، وَ کَاَنَّ ما نَسْمَعُ مِنْ الاَْمْواتِ سَفْرٌ عَمّا قَلیل الینا راجِعُون، نُبَوِّؤُهُمْ اَجْداثَهُمْ، وَ نَاْکُلُ تُراثَهُمْ، کَاَنّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ.

ترجمه حدیث:

از انس بن مالک روایت شده که حضرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در حالى که سوار شترش - به نام عَضْباء - بود خطاب به آنان فرمود: اى مردم! گویا مرگ فقط براى دیگران نوشته شده (و ما نمى میریم) و حق (و احکام خدا) فقط بر دیگران واجب است! و گویا مردگان مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مى گردند و ما فقط آنان را به خاک سپرده ایم و ارثشان را مى خوریم، گویا بعد از ایشان، جاودان هستیم.

شرح حدیث:

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در این حدیث شریف به بعضى از موانع شناخت اشاره فرموده که براى فهم بهتر این موضوع، به ذکر مقدّمه اى مى پردازیم:

در زندگى ما مسائلى هست که از آن به «موانع شناخت» تعبیر مى کنیم. در قرآن مجید نیز آیات فراوانى در این باره وجود دارد ولى، با کمال تأسف، به سبب عدم انس با قرآن، از آن غافلیم. از جمله موانعى که علماى ما ذکر مى کنند، حبّ ذات (=خود دوستى) است.

حتماً شنیده اید که «حُبُّ الشَّىْءِ یُعْمى وَ یُصِمُّ; دوستى زیاد یک چیز، انسان را کور و کرد مى کند.»این دوستى افراطى باعث مى شود که انسان نتواند حقایق را ببیند و به قول قرآن کریم: «...لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها...; چشم دارند، اما با آن نمى بینند و گوش دارند، اما به آن نمى شوند.»

لذا، همه چیز را براى خود مى خواهد و هر زشتى و بدى را براى دیگران; مثلا، وقتى مى شنود در فلان منطقه، سیلى یا زلزله اى رخ داده، و یا ماشینى به درّه سقوط کرده است، فکر نمى کند ممکن است همین حوادث براى او هم رخ دهد و گمان مى کند تافته جدا بافته اى است. از این رو، چنین وقایعى اثرى در او نمى گذارد و متحوّلش نمى گرداند. به همین علّت است که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: اى مردم! شما را چه شده، چرا این گونه در خواب غفلت فرو رفته اید؟ آیا گمان مى کنید که مرگ فقط براى همسایه است و این شتر، بر درِ خانه شما نمى خوابد؟ شاید به خودتان وعده مى دهید که به ما مهلت داده اند تا چند وقت دیگر زنده باشیم: «کَاَنَّ الْمَوْتَ فیها عَلى غَیْرِنا کُتِبَ».

همچنین خیال مى کنى که فقط دیگران باید حق را رعایت کنند و احکام خدا براى دیگران وضع شده است و تو از این قاعده مستثنا شده اى: «و کَاَنَّ الْحَقَّ عَلى غَیْرِنا وَجَبَ».

شبیه این کلام والا، در سخنان نورانى حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نیز هست; روزى حضرت در مراسم تشییع جنازه مسلمانى، فردى را دید که قهقهه سر داده است، امام(علیه السلام) به او فرمود: براى چه مى خندى؟ خیال کرده اى که فقط او را به قبرستان مى برند و تو روزى به او ملحق نمى شوى؟

از جمله مشکلات انسان ها، حجابهایى است که جلو فهم و درک او را مى گیرند. و لذا حضرت مى فرماید: حجاب هاى خود خواهى، تعصّب بیجا، کبر، شهوت، حبّ و بغض غیر الهى و... را بردارید، تا انسان با کمک حجّت باطنى; یعنى عقل، بتواند خوب و بد را تشخیص دهد و وقتى فهمید، راه صحیح را در پیش گیرد.

باید باور کنیم که تمام آنچه براى دیگران واقع مى شود ممکن است براى ما نیز در آینده نزدیک رخ دهد. شاعر عرب مى گوید:

«بَیْنا یُرَى الاِْنْسانُ فیها مُخْبِراً حَتّى یُرى خَبَراً مِنَ الاَْخْبارِ؛ در آن هنگام که انسان از مرگ کسى خبر مى دهد، ناگهان مرگ خود او در صدر اخبار قرار مى گیرد».

مرگ پیر و جوان نمى شناسد، با کسى خویشاوندى ندارد و گاه و بیگاه به سراغ آدمى مى آید.

در تعبیرها دقّت کنید که چقدر حساب شده است: مگر قانون مرگ فقط براى دیگران است؟ چه کسى ضامن شده که تا لحظه اى دیگر زنده باشیم؟ اگر ضمانتى در کار نیست، پس چرا این همه، کارهاى خیر را به تأخیر مى اندازیم؟ توبه را به فردا و فرداها وامى گذاریم; آن قدر سستى مى کنیم که وقت مى گذرد و دیگر در آن هنگام، افسوس سودى نخواهد داشت.

اشتباه ما در این است که گمان مى کنیم مرده ها مسافرانى هستند که همین فردا، پس فردا باز مى گردند و فقط ما آنان را با دستان خود در خاک کرده ایم و ارثشان را مى خوریم و به گونه اى رفتار مى کنیم که گویا همیشه بعد از آنها زنده ایم; مثلا، در رفتار بعضى بنگرید که گاه با کمال تأسّف بر سر همین ارث چه وقایع زشت و دردناکى، به وجود مى آورند; زمانى در تهران به ما خبر دادند که دو برادر - در حدود ده، پانزده سال - بر سر تقسیم ارث با هم قهر کرده و به خانه یکدیگر نرفته اند.

باید به چنین انسان هایى گفت: آیا شما مطمئنّید که این میراث را مى خورید؟ یقیناً اگر منصفانه بیاندیشند جواب خواهند داد: نه، چون در زندگى، واقعیّت هایى وجود دارد که انسان از آن غافل است. از جمله این که; فاصله بین حیات و مرگ، بسیار اندک است و بسیارى از اوقات، انسان تعجّب مى کند که چرا این قدر فاصله کم است!

گاهى بعضى از افراد مى گویند: خدا به ما رحم کرد، نزدیک بود به درّه بیافتیم! و یا...، اینها همه درس هاى عبرت آموزى است که باید فرا گرفت و به کار بست. چرا که، چیزى نزدیکتر از مرگ به انسان نیست، و در عین حال، او این واعظ مهم را فراموش مى کند. بزرگترین واعظ براى تهذیب نفوس، مرگ است لذا، به ما سفارش کرده اند هر از چند گاهى به قبرستان بروید.

زیارت مردگان، تنها براى احترام گذاردن به آنان نیست; و این که باید مؤمن را - چه در حیات و چه در ممات - تجلیل کرد و آنان را از خیرات و نیکى هاى خود بهره مند ساخت و برایشان فاتحه خواند، بلکه این فاتحه و دیدار، بیش از آن که در مردگان مؤثّر افتد در زندگان تأثیر دارد; وقتى دستت را بر قبر مى گذارى، در مى یابى که بین تو و او، بیش از یک متر فاصله نیست. فردا ممکن است تو هم به او بپیوندى. وقتى انسان در این مسائل تامّل مى کند، با یاد مرگ، نفس خویش را ذلیل مى گرداند: «...وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ...; با یاد مرگ آن را رام و خوارگردان.»، دیگر حجاب هاى غفلت، غرور و...، جلو چشم، گوش و دل او را نمى گیرد. مهم این است که پرده کنار برود.

در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوانیم «لَوْلا اَنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ عَلى قلوبِ بَنى آدَمَ، لَنَظَرُوا اِلى مَلَکُوتِ السَّمواتِ; اگر شیاطین گِرداگِرد قلب آدمیان را احاطه نکرده بودند، مى توانستند (چون ابراهیم) ملکوت آسمان ها را ببیند».

مانند همان نگاهی که خداوند به ابراهیم(علیه السلام) اعطا کرد. کرده و مى فرماید: «وَ کَذلِکَ نُرى اِبْرهیمَ مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَ الاْرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ; و این چنین ملکوت آسمان ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم; (تا به آن استدلال کند) و از صاحبان یقین گردد



نظرات دیگران ( )

هفت برنامه ی حضرت حجت
نویسنده: محمد صادق مالکی(جمعه 87/12/2 ساعت 11:5 صبح)

اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض برکاتها و ردّ کل حق الى اهله و لم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام و یعترفوا بالایمان.

ترجمه:

زمانى که حضرت حجة(عج) ظهور کند به عدالت حکم مى کند و کسى نمى تواند به دیگرى جور و ستم روا دارد و راه ها به وسیله او امن مى گردد زمین برکاتش را براى استفاده مردم خارج مى کند و امور را به دست اهلش مى سپارد و هیچ دینى غیر از اسلام باقى نمى ماند و همه به اسلام گرایش پیدا مى کنند.

شرح:

در این حدیث هفت برنامه براى حضرت بیان شده است:

1 و 2- حکومت عادلانه و رفع ظلم و جور: «اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور» نقطه مقابل عدل، ظلم است نه جور، و قسط نقطه مقابل جور است. فرق بین عدل و قسط این است که عدالت یعنى حقّ دیگرى گرفته نشود و قسط این است که بین افراد تبعیض نشود، پس ظلم به نفع خویشتن گرفتن و جور حقّ کسى را به دیگرى دادن است. به عنوان مثال، یک وقت خانه زید را براى خودم مى گیرم، که این ظلم است و یک وقت خانه او را مى گیرم و به دیگرى مى دهم که این جور است. نقطه مقابل این است که خانه زید را نمى گیرم براى خودم که این عدل است و اگر به کسى هم ندهم این قسط است، پس قسط عدم تبعیض و عدل عدم ظلم است.

3- امنیت راه ها: «و امنت به السبل» راه ها به وسیله او امن مى شود.

4- شکوفایى طبیعت: «و اخرجت الارض برکاتها» زمین برکاتش را خارج مى کند چه برکات کشاورزى و چه معادن و چه نیروهاى دیگرى که براى ما مخفى است.

5- سپردن امور به اهل خبره: «و رُدّ کلّ حقّ الى اهله» کارها را به اهلش مى سپارند به خلاف زمان ما که بسیارى از کارها به دست نااهلان است چرا که رابطه ها بر ضابطه ها مقدّم شده است.

6- حاکمیّت دین اسلام: «ولم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام» هیچ دینى باقى نمى ماند و همه ادیان دین واحد مى شوند و آن همانا اسلام است.

7- گرایش قلبى به اسلام: «و یعترفوا بالایمان» که دو معنى دارد ممکن است یا اشاره به این باشد که همه تابع مکتب اهل بیت مى شوند و یا اشاره به این باشد که علاوه بر این که در ظاهر ایمان دارند در باطن هم مؤمن هستند.

فرق بین ایمان و اسلام در روایات آمده است، بعضى از روایات مى گویند اسلام آن چیزى است که اگر شخص آن را اظهار بدارد جانش محفوظ و ذبیحه اش حلال است و ایمان آن چیزى است که مایه نجات او در قیامت است. در بعضى از روایات داریم که اسلام مانند مسجدالحرام و ایمان مانند کعبه است. احتمال دارد که این عبارت اشاره به آیه اى باشد که مى فرماید: قالت الاعراب آمنّا...

رئوس کارهایى که آن حضرت انجام مى دهد و از روایات استفاده مى شود در چهار محور خلاصه مى شود:

1- اصلاح عقائد: «ما على ظهر الارض بیت حجر و مدر الاّ ادخله الله کلمة الاسلام» در تمام روى زمین خانه هاى سنگى براى ثروتمندان و خانه هاى گِلى فقرا و چادرها باقى نمى ماند جز این که کلمه «لا اله الاّ الله» در آنها خواهد بود و شرک برچیده خواهد شد.

2- تکامل عقول: جهش علمى و عقلانى پیدا مى شود مرحوم علاّمه مجلسى چنین مى فرمایند:

اذا قام قائمنا وضع یده على رئوس العباد (شاید منظور ایشان این باشد که مردم تحت تربیت او قرار مى گیرند) فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم (اندیشه ها و خردهاى آنها کامل مى شود).

3- عدل و داد: در روایات متعدّد آمده است که یملأ الارض عدلا و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً.

4- اصلاح اخلاق: از بین بردن مفاسد اخلاقى و زنده کردن ارزش هاى اسلامى که این را از روایات علائم آخرالزمان استفاده مى کنیم، روایاتى که مى گوید قبل از قیام قائم انحرافات اخلاقى مثل زنا، سرقت، رشوه خوارى، کم فروشى، شراب خوارى، خون بى گناهان را ریختن زیاد مى شود و معنایش این است که مهدى(عج) قیام مى کند تا اینها را از بین ببرد یعنى نظام ارزشى به طور کلّى مختل شده و حضرت مهدى(عج) نظام ارزشى را درست مى کند.

حضرت مهدى(عج) داراى لشکر و سپاه و اعوان و انصار است همچنان که در «زیارت آل یس» آمده است:

واجعلنى من شیعته و اتباعه و انصاره و یا در بعضى از روایات آمده است که: والمجاهدین بین یدیه، کسانى که مى خواهند از اعوان آن حضرت باشند باید در این چهار محور کار کنند و کسى که هیچ یک از این امور را ندارد و دعا کند که از اعوان او باشد، این دعا دور از اجابت است



نظرات دیگران ( )

راز انکار رحلت پیامبر
نویسنده: محمد صادق مالکی(جمعه 87/12/2 ساعت 11:3 صبح)

رسول اکرم(ص)در آخرین سفرحج(در عرفه)، در مکه، در غدیرخم، درمدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمنسخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلتخود خبرداد. چنان که قرآن رهروان رسول خدا(ص)را آگاه ساخته بود کهپیامبرهم در نیاز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بیمارى وپیرى مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. در حجهالوداع در هنگام رمىجمرات فرمود: مناسک خود را از منفراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگردر این جایگاه نخواهید دید. هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیک استفراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.

عبدالله بن مسعود گوید: پیامبراکرم(ص)یک ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاهنمود... عرض کردیم: اى رسول خدا! رحلتشما در چه موقع خواهدبود؟ فرمود: فراق نزدیک شده و بازگشتبه سوى خداوند است. زمانى نیز فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق رااجابت نمایم و من دو چیزگران در میان شما مىگذارم و مىروم: کتاب خدا و عترتم، اهلبیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبرداد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمنوارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.

روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگینو نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و على بنابىطالب(ع)تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگپیامبر خود درهراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است کهجاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهمپیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... . در فرصتى دیگر مردم را به رعایتحقوق انصار سفارش و در خطاببه انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیک است، من دعوت شده ودعوت را پذیرفتهام... بدانید دو چیز است که از نظر من بین آندو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تارمویى بین آن دو فرقى نمىگذارم. هرکس یکى را ترک کند مثل ایناست که آن دیگرى راهم ترک کرده است... آن دو کتاب آسمانى واهلبیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهلبیت من رعایت کنیدو...

(نیز فرمود:)آیا شما را به چیزى راهنمایى نکنم که اگر بدانچنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسولخدا. فرمود: آن(چیز)على است. با دوستى من دوستش بدارید و بهاحترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آنچه گفتمجبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود. ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اکرم(ص)در بیمارى خود که بهرحلتش انجامید، فرمود: مرگ من به همین زودى فرا مىرسد و من سخن خود را به شمارساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من کتابپروردگارم و اهلبیتخود را در میان شما مىگذارم و مىروم.(سپسدست على را گرفت و بالا برد و فرمود:)این شخص على بن ابىطالباست که همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یکدیگر جدانشوند تا روز قیامت که با من ملاقات نمایند.

در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اکرم(ص)آن بزرگوار درمسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنهها شعلهورگردیده و فتنهها همچون پارههاى امواج تاریک شب روى آورده است. رسول خدا(ص)در حالى جان سپرد که سر در دامن علىبنابىطالب(ع)داشت.على(ع) شیون کنان، رحلت پیامبر(ص) را بهاطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبکر به محل سکونتخود در«سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بىدرنگ بهشهرآید.

انکار رحلت رسول خدا(ص) چون خبر وفات پیامبر(ص)زمزمه شد، عمر به نهیب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضى از منافقانند که مىپندارند پیامبرمرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده استبلکهبه سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه که موسى به سوىپروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس ازاین که گفته شد او مرده استبه نزد ایشان بازگشت. به خداسوگند، رسول خدا باز مىگردد و دست و پاى کسانى را که گمانبردهاند او مرده است، قطع خواهد کرد. او بىوقفه مردم را بیم مىداد و در هراس و تردید مىگذارد و آنکلمات را به قدرى تکرار کرد که دهانش کف نمود. مىگفت: هرکسبگوید او مرده استبا این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم کرد. خداوند تا وعدههایش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خودنمىبرد.

در آن هنگامه از خانواده حضرت کسى تردید در رحلت رسولگرامى(ص)نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد که کسى با عمرسخن گفته و به او توجهى کرده باشد. جز این که برخى چونآشوبآفرینى عمر را دیدند، گفتند: او چه مىگوید!! از وى بپرسیدمگر رسول خدا(ص)در این باره به تو چیزى فرموده که این گونهسراسیمه و آشفته سخن مىگویى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا. موضوع رحلتبراى خاندان پیامبر و مردم چنان قطعى و بدیهى بودکه ابن ام مکتوم نابینا نیز که جسد مطهر رسول خدا(ص)را نمىدیدهمانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مىگویى؟! مگرقرآن نیست که مىفرماید:(و ما محمد الا رسول قد خلت من قبلهالرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب علىعقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین

محمد جز فرستادهاى که پیش از او هم پیامبرانى(آمده و)گذشتند،نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود(به شیوهجاهلیت)برمىگردید! هرکس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانىبه خدا نمىرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد. عباس مىافزود: تردید نیست که رسول خدا(ص)مرده است. بیایید اورا دفن کنیم. (با فرض قطعى که وى مرده است.)آیا خداوند شما رایک بار طعم مرگ مىچشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آناست که دوبار بمیرد. بیایید او را دفن کنیم. اگر راستباشد کهاو نمرده بر خداوند دشوار نیست که خاک را از روى او به یک سوزند و... .

با این حال، عمر بدون کمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظرخود پافشارى مىکرد تا آن که چند ساعتى بعد ابوبکر از محل سکونتخود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر(ص)دوخت، همانآیه را که پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سکوتفراخواند و او نیز ساکتبر زمین نشست و گفت: گویا این آیه راپیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!

انگیزه انکار رحلت محققان و مورخان اهل تسنن برپایه اعتراف عمر انگیزه او رازمینهسازى براى رسیدن ابوبکر به مدینه یاد کردهاند. ابن ابىالحدید مىنویسد: عمر با این اقدام مىخواست فرصتى براىرسیدن ابوبکر به محل فراهم آورده باشد; زیرا او در فرداى«سقیفه» قبل از سخنرانى ابوبکر در مسجد، ضمن عذرخواهى ازاظهارات روز گذشته درانکار وفات پیامبر(ص)، گفت: وقتى فهمیدمرسول خدا(ص)از دنیا رفته است، ترسیدم برسر زمامدارى، جنجال وآشوب به پا شودو انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یااز اسلام برگردند. در حقیقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دینو دولتبود.(! )تاابوبکر برسد... چنین دروغ مصلحتآمیز در هرآیینى مشروع مىباشد. او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدى به شک انداخت و آنها رااز فکر در مورد اوضاع بعد از پیغمبر(ص)و حوادثى که انتظار وقوعآن مىرود، غافل نمود. عمر هر چند براى اندیشیدن و چاره جویى به منظور توفیق درتصمیم خود فرصت نداشت، طرح وى جوانب فراوانى را در برداشت



نظرات دیگران ( )

آیا انسان توانایى تشخیص سرنوشت خویش را دارد؟
نویسنده: محمد صادق مالکی(جمعه 87/12/2 ساعت 11:1 صبح)

انسانها قادر به تشخیص مسائل مربوط به سرنوشتشان نیستند; چرا که علم آن ها از هر نظر محدود و ناچیز است و معلوماتشان در برابر مجهولات، همچون قطره اى در برابر دریاست. همان گونه که در قوانین تکوینى خداوند، از اسرار آفرینش همه اشیاء باخبر نیستند و گاه چیزى را بى خاصیت مى شمرند، در حالى که پیشرفت علوم فوائد مهم آن را آشکار مى سازد. همچنین در قوانین تشریعى بسیارى از مصالح و مفاسد را نمى دانند لذا ممکن است چیزى را ناخوشایند دارند در حالى که سعادت آنها در آن است (وَ عَسى أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ)(1) و یا از چیزى خشنود باشند در حالى که بدبختى آنها در آن است (وَ عَسى أنْ تُحِبّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم).(2)

انسانها با توجه به علم محدود خود، در برابر علم بى پایان خداوند نباید در برابر احکام الهى روى در هم کشند، باید به طور قطع بدانند خداوند رحمان و رحیم اگر جهاد، زکات، روزه، حج و امثال اینها را تشریع کرده، همه به سود آنهاست.

توجه به این حقیقت، روح انضباط و تسلیم در برابر قوانین الهى را در انسان پرورش مى دهد، درک و دید او را از محیط هاى محدود فراتر مى برد و به نامحدود یعنى علم بى پایان خدا، پیوند مى دهد



نظرات دیگران ( )

<      1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سخنی از مولای متقیان علی (ع)
آیا وجود اختلاف در میان انسانها مخالف اصل عدالت است؟
مزاح،تنبلی و سستی
رحلت پیامبر اکرم
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| فهرست موضوعی یادداشت ها ||
نکته های اخلاقی[5] . نوشته های مناسبتی[3] . مسایل عقیدتی[2] .
|| مطالب بایگانی شده ||
معارف قرانی
نوشته های مناسبتی
نکته های اخلاقی
مسایی عقیدتی

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
عطر بهشتی
محمد صادق مالکی
سلام من یه عاشقم فقط به معشوقم یه حرفی میرنم: خمید قامت سیصد هوادارت خبر ز مرگشان آمد چرا نمی آیی اللهم عجل لولیک الفرج

|| لوگوی وبلاگ من ||
عطر بهشتی

|| لینک دوستان من ||
کوچ چکاوک

|| لوگوی دوستان من ||


|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||