سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نمازگزار محبّت فرشتگان و هدایت وایمان و نور معرفت دارد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]   بازدید امروز: 16  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 11370
 
عطر بهشتی
 
موانع شناخت
نویسنده: محمد صادق مالکی(جمعه 87/12/2 ساعت 11:8 صبح)

عَنْ اَنْسِ قالَ: خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(ص) عَلى ناقَتِهِ الْعَضباءُ، فَقالَ: اَیُّهَا النّاسُ، کَاَنَّ المَوْتَ فیها عَلى غَیْرِنا کُتِبَ، وَ کَاَنَّ الْحَقَّ عَلى غَیرِنا وَجَبَ، وَ کَاَنَّ ما نَسْمَعُ مِنْ الاَْمْواتِ سَفْرٌ عَمّا قَلیل الینا راجِعُون، نُبَوِّؤُهُمْ اَجْداثَهُمْ، وَ نَاْکُلُ تُراثَهُمْ، کَاَنّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ.

ترجمه حدیث:

از انس بن مالک روایت شده که حضرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در حالى که سوار شترش - به نام عَضْباء - بود خطاب به آنان فرمود: اى مردم! گویا مرگ فقط براى دیگران نوشته شده (و ما نمى میریم) و حق (و احکام خدا) فقط بر دیگران واجب است! و گویا مردگان مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما باز مى گردند و ما فقط آنان را به خاک سپرده ایم و ارثشان را مى خوریم، گویا بعد از ایشان، جاودان هستیم.

شرح حدیث:

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در این حدیث شریف به بعضى از موانع شناخت اشاره فرموده که براى فهم بهتر این موضوع، به ذکر مقدّمه اى مى پردازیم:

در زندگى ما مسائلى هست که از آن به «موانع شناخت» تعبیر مى کنیم. در قرآن مجید نیز آیات فراوانى در این باره وجود دارد ولى، با کمال تأسف، به سبب عدم انس با قرآن، از آن غافلیم. از جمله موانعى که علماى ما ذکر مى کنند، حبّ ذات (=خود دوستى) است.

حتماً شنیده اید که «حُبُّ الشَّىْءِ یُعْمى وَ یُصِمُّ; دوستى زیاد یک چیز، انسان را کور و کرد مى کند.»این دوستى افراطى باعث مى شود که انسان نتواند حقایق را ببیند و به قول قرآن کریم: «...لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها...; چشم دارند، اما با آن نمى بینند و گوش دارند، اما به آن نمى شوند.»

لذا، همه چیز را براى خود مى خواهد و هر زشتى و بدى را براى دیگران; مثلا، وقتى مى شنود در فلان منطقه، سیلى یا زلزله اى رخ داده، و یا ماشینى به درّه سقوط کرده است، فکر نمى کند ممکن است همین حوادث براى او هم رخ دهد و گمان مى کند تافته جدا بافته اى است. از این رو، چنین وقایعى اثرى در او نمى گذارد و متحوّلش نمى گرداند. به همین علّت است که پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: اى مردم! شما را چه شده، چرا این گونه در خواب غفلت فرو رفته اید؟ آیا گمان مى کنید که مرگ فقط براى همسایه است و این شتر، بر درِ خانه شما نمى خوابد؟ شاید به خودتان وعده مى دهید که به ما مهلت داده اند تا چند وقت دیگر زنده باشیم: «کَاَنَّ الْمَوْتَ فیها عَلى غَیْرِنا کُتِبَ».

همچنین خیال مى کنى که فقط دیگران باید حق را رعایت کنند و احکام خدا براى دیگران وضع شده است و تو از این قاعده مستثنا شده اى: «و کَاَنَّ الْحَقَّ عَلى غَیْرِنا وَجَبَ».

شبیه این کلام والا، در سخنان نورانى حضرت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نیز هست; روزى حضرت در مراسم تشییع جنازه مسلمانى، فردى را دید که قهقهه سر داده است، امام(علیه السلام) به او فرمود: براى چه مى خندى؟ خیال کرده اى که فقط او را به قبرستان مى برند و تو روزى به او ملحق نمى شوى؟

از جمله مشکلات انسان ها، حجابهایى است که جلو فهم و درک او را مى گیرند. و لذا حضرت مى فرماید: حجاب هاى خود خواهى، تعصّب بیجا، کبر، شهوت، حبّ و بغض غیر الهى و... را بردارید، تا انسان با کمک حجّت باطنى; یعنى عقل، بتواند خوب و بد را تشخیص دهد و وقتى فهمید، راه صحیح را در پیش گیرد.

باید باور کنیم که تمام آنچه براى دیگران واقع مى شود ممکن است براى ما نیز در آینده نزدیک رخ دهد. شاعر عرب مى گوید:

«بَیْنا یُرَى الاِْنْسانُ فیها مُخْبِراً حَتّى یُرى خَبَراً مِنَ الاَْخْبارِ؛ در آن هنگام که انسان از مرگ کسى خبر مى دهد، ناگهان مرگ خود او در صدر اخبار قرار مى گیرد».

مرگ پیر و جوان نمى شناسد، با کسى خویشاوندى ندارد و گاه و بیگاه به سراغ آدمى مى آید.

در تعبیرها دقّت کنید که چقدر حساب شده است: مگر قانون مرگ فقط براى دیگران است؟ چه کسى ضامن شده که تا لحظه اى دیگر زنده باشیم؟ اگر ضمانتى در کار نیست، پس چرا این همه، کارهاى خیر را به تأخیر مى اندازیم؟ توبه را به فردا و فرداها وامى گذاریم; آن قدر سستى مى کنیم که وقت مى گذرد و دیگر در آن هنگام، افسوس سودى نخواهد داشت.

اشتباه ما در این است که گمان مى کنیم مرده ها مسافرانى هستند که همین فردا، پس فردا باز مى گردند و فقط ما آنان را با دستان خود در خاک کرده ایم و ارثشان را مى خوریم و به گونه اى رفتار مى کنیم که گویا همیشه بعد از آنها زنده ایم; مثلا، در رفتار بعضى بنگرید که گاه با کمال تأسّف بر سر همین ارث چه وقایع زشت و دردناکى، به وجود مى آورند; زمانى در تهران به ما خبر دادند که دو برادر - در حدود ده، پانزده سال - بر سر تقسیم ارث با هم قهر کرده و به خانه یکدیگر نرفته اند.

باید به چنین انسان هایى گفت: آیا شما مطمئنّید که این میراث را مى خورید؟ یقیناً اگر منصفانه بیاندیشند جواب خواهند داد: نه، چون در زندگى، واقعیّت هایى وجود دارد که انسان از آن غافل است. از جمله این که; فاصله بین حیات و مرگ، بسیار اندک است و بسیارى از اوقات، انسان تعجّب مى کند که چرا این قدر فاصله کم است!

گاهى بعضى از افراد مى گویند: خدا به ما رحم کرد، نزدیک بود به درّه بیافتیم! و یا...، اینها همه درس هاى عبرت آموزى است که باید فرا گرفت و به کار بست. چرا که، چیزى نزدیکتر از مرگ به انسان نیست، و در عین حال، او این واعظ مهم را فراموش مى کند. بزرگترین واعظ براى تهذیب نفوس، مرگ است لذا، به ما سفارش کرده اند هر از چند گاهى به قبرستان بروید.

زیارت مردگان، تنها براى احترام گذاردن به آنان نیست; و این که باید مؤمن را - چه در حیات و چه در ممات - تجلیل کرد و آنان را از خیرات و نیکى هاى خود بهره مند ساخت و برایشان فاتحه خواند، بلکه این فاتحه و دیدار، بیش از آن که در مردگان مؤثّر افتد در زندگان تأثیر دارد; وقتى دستت را بر قبر مى گذارى، در مى یابى که بین تو و او، بیش از یک متر فاصله نیست. فردا ممکن است تو هم به او بپیوندى. وقتى انسان در این مسائل تامّل مى کند، با یاد مرگ، نفس خویش را ذلیل مى گرداند: «...وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ...; با یاد مرگ آن را رام و خوارگردان.»، دیگر حجاب هاى غفلت، غرور و...، جلو چشم، گوش و دل او را نمى گیرد. مهم این است که پرده کنار برود.

در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوانیم «لَوْلا اَنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ عَلى قلوبِ بَنى آدَمَ، لَنَظَرُوا اِلى مَلَکُوتِ السَّمواتِ; اگر شیاطین گِرداگِرد قلب آدمیان را احاطه نکرده بودند، مى توانستند (چون ابراهیم) ملکوت آسمان ها را ببیند».

مانند همان نگاهی که خداوند به ابراهیم(علیه السلام) اعطا کرد. کرده و مى فرماید: «وَ کَذلِکَ نُرى اِبْرهیمَ مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَ الاْرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ; و این چنین ملکوت آسمان ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم; (تا به آن استدلال کند) و از صاحبان یقین گردد



نظرات دیگران ( )

هفت برنامه ی حضرت حجت
نویسنده: محمد صادق مالکی(جمعه 87/12/2 ساعت 11:5 صبح)

اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور و امنت به السبل و اخرجت الارض برکاتها و ردّ کل حق الى اهله و لم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام و یعترفوا بالایمان.

ترجمه:

زمانى که حضرت حجة(عج) ظهور کند به عدالت حکم مى کند و کسى نمى تواند به دیگرى جور و ستم روا دارد و راه ها به وسیله او امن مى گردد زمین برکاتش را براى استفاده مردم خارج مى کند و امور را به دست اهلش مى سپارد و هیچ دینى غیر از اسلام باقى نمى ماند و همه به اسلام گرایش پیدا مى کنند.

شرح:

در این حدیث هفت برنامه براى حضرت بیان شده است:

1 و 2- حکومت عادلانه و رفع ظلم و جور: «اذا قام القائم حکم بالعدل و ارتفع فى ایّامه الجور» نقطه مقابل عدل، ظلم است نه جور، و قسط نقطه مقابل جور است. فرق بین عدل و قسط این است که عدالت یعنى حقّ دیگرى گرفته نشود و قسط این است که بین افراد تبعیض نشود، پس ظلم به نفع خویشتن گرفتن و جور حقّ کسى را به دیگرى دادن است. به عنوان مثال، یک وقت خانه زید را براى خودم مى گیرم، که این ظلم است و یک وقت خانه او را مى گیرم و به دیگرى مى دهم که این جور است. نقطه مقابل این است که خانه زید را نمى گیرم براى خودم که این عدل است و اگر به کسى هم ندهم این قسط است، پس قسط عدم تبعیض و عدل عدم ظلم است.

3- امنیت راه ها: «و امنت به السبل» راه ها به وسیله او امن مى شود.

4- شکوفایى طبیعت: «و اخرجت الارض برکاتها» زمین برکاتش را خارج مى کند چه برکات کشاورزى و چه معادن و چه نیروهاى دیگرى که براى ما مخفى است.

5- سپردن امور به اهل خبره: «و رُدّ کلّ حقّ الى اهله» کارها را به اهلش مى سپارند به خلاف زمان ما که بسیارى از کارها به دست نااهلان است چرا که رابطه ها بر ضابطه ها مقدّم شده است.

6- حاکمیّت دین اسلام: «ولم یبق اهل دین حتّى یظهر الاسلام» هیچ دینى باقى نمى ماند و همه ادیان دین واحد مى شوند و آن همانا اسلام است.

7- گرایش قلبى به اسلام: «و یعترفوا بالایمان» که دو معنى دارد ممکن است یا اشاره به این باشد که همه تابع مکتب اهل بیت مى شوند و یا اشاره به این باشد که علاوه بر این که در ظاهر ایمان دارند در باطن هم مؤمن هستند.

فرق بین ایمان و اسلام در روایات آمده است، بعضى از روایات مى گویند اسلام آن چیزى است که اگر شخص آن را اظهار بدارد جانش محفوظ و ذبیحه اش حلال است و ایمان آن چیزى است که مایه نجات او در قیامت است. در بعضى از روایات داریم که اسلام مانند مسجدالحرام و ایمان مانند کعبه است. احتمال دارد که این عبارت اشاره به آیه اى باشد که مى فرماید: قالت الاعراب آمنّا...

رئوس کارهایى که آن حضرت انجام مى دهد و از روایات استفاده مى شود در چهار محور خلاصه مى شود:

1- اصلاح عقائد: «ما على ظهر الارض بیت حجر و مدر الاّ ادخله الله کلمة الاسلام» در تمام روى زمین خانه هاى سنگى براى ثروتمندان و خانه هاى گِلى فقرا و چادرها باقى نمى ماند جز این که کلمه «لا اله الاّ الله» در آنها خواهد بود و شرک برچیده خواهد شد.

2- تکامل عقول: جهش علمى و عقلانى پیدا مى شود مرحوم علاّمه مجلسى چنین مى فرمایند:

اذا قام قائمنا وضع یده على رئوس العباد (شاید منظور ایشان این باشد که مردم تحت تربیت او قرار مى گیرند) فجمع بها عقولهم و کملت بها احلامهم (اندیشه ها و خردهاى آنها کامل مى شود).

3- عدل و داد: در روایات متعدّد آمده است که یملأ الارض عدلا و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً.

4- اصلاح اخلاق: از بین بردن مفاسد اخلاقى و زنده کردن ارزش هاى اسلامى که این را از روایات علائم آخرالزمان استفاده مى کنیم، روایاتى که مى گوید قبل از قیام قائم انحرافات اخلاقى مثل زنا، سرقت، رشوه خوارى، کم فروشى، شراب خوارى، خون بى گناهان را ریختن زیاد مى شود و معنایش این است که مهدى(عج) قیام مى کند تا اینها را از بین ببرد یعنى نظام ارزشى به طور کلّى مختل شده و حضرت مهدى(عج) نظام ارزشى را درست مى کند.

حضرت مهدى(عج) داراى لشکر و سپاه و اعوان و انصار است همچنان که در «زیارت آل یس» آمده است:

واجعلنى من شیعته و اتباعه و انصاره و یا در بعضى از روایات آمده است که: والمجاهدین بین یدیه، کسانى که مى خواهند از اعوان آن حضرت باشند باید در این چهار محور کار کنند و کسى که هیچ یک از این امور را ندارد و دعا کند که از اعوان او باشد، این دعا دور از اجابت است



نظرات دیگران ( )

دیدگاه اسلام درباره ثروت اندوزی
نویسنده: محمد صادق مالکی(جمعه 87/12/2 ساعت 11:0 صبح)

طرفداران این عقیده در اشعار خود، دادِ سخن در این زمینه داده اند، از جمله شاعر عرب مى گوید:
فَصاحَةُ سُحْبان وَ خَطُّ ابْنِ مُقْلَةوَ حِکمَةُ لُقْمان وَ زُهْدُ بْنُ أَدْهَمَ
اِذا اجْتَمَعَتْ فِى الْمَرْءِ وَ الْمَرْءُ مُفْلِسٌ *** فَلَیْسَ لَهُ قَدْرٌ بِمِقْدارِ دِرْهَم!:
«فصاحت «سحبان» (فصیح معروف عرب) و خط «ابن مقله» (خطاط معروف) و حکمت «لقمان» و زهد «ابراهیم بن ادهم» اگر در انسانى جمع شود (اما) مفلس و بى پول باشد، قدر و مقامى حتى به مقدار یک درهم نخواهد داشت»!
و لذا جاى تعجب نیست، که این گروه دائماً به جمع اموال پردازند، آنى راحت ننشینند و هیچ قید و شرطى براى آن قائل نباشند و حلال و حرام در نظرشان یکسان است.
در نقطه مقابل این گروه، جمعیتى هستند که براى مال و ثروت، کمترین ارزشى قائل نیستند، فقر را مى ستایند و، حتى مال را مزاحم تقوا و قرب خدا مى دانند!
در برابر این دو عقیده، که در طرف «افراط» و «تفریط» قرار دارد، آنچه از قرآن مجید و روایات اسلامى استفاده مى شود، این است: مال، خوب است، اما به چند شرط:
نخست این که: «وسیله» باشد و نه «هدف».
دیگر این که: انسان را «اسیر» خود نسازد، بلکه انسان «امیر» بر آن باشد.
سوم این که: از طرق «مشروع» به دست آید و در راه رضاى خدا مصرف گردد.
علاقه به چنین مالى، نه تنها دنیاپرستى نیست، بلکه دلیلى بر علاقه به آخرت است، لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: هنگامى که حضرت ذهب و فضه (طلا و نقره) را لعن و نفرین فرمود: یکى از یاران تعجب کرد و در این باره سؤال نمود، امام(علیه السلام)فرمود: لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ إِلَیْهِ إِنَّمَا الذَّهَبُ الَّذِی ذَهَبَ بِالدِّینِ وَ الْفِضَّةُ الَّذِی أَفاضَ الْکُفْرَ:
«
آن طور که تو فهمیده اى نیست، منظور از ذهب چیزى است که دین را از بین برد و منظور از فضه چیزى است که سرچشمه کفر و بى ایمانى مى شود».
در حدیث دیگرى، از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: السُّکْرُ أَرْبَعُ سُکْرات: سُکْرُ الشَّرابِ، وَ سُکْرُ الْمالِ، وَ سُکْرُ النَّوْمِ، وَ سُکْرُ الْمُلْکِ:
«
مستى چهار گونه است: مستى شراب، مستى مال، مستى خواب و مستى قدرت»!.
در حدیث دیگرى آمده: مردى خدمت امام صادق(صلى الله علیه وآله) آمد و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد، مرا موعظه اى کن، فرمود: اِنْ کانَ الْحَسَناتُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِما ذا؟ وَ اِنْ کانَ الْخَلَفُ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ حَقّاً فَالْبُخْلُ لِما ذا؟!:
«
اگر حسنات حق است و به آن ایمان داریم، جمع مال براى چیست؟ (چرا در راه خدا انفاق نکنیم) و اگر پاداش و جبران الهى حق است، بخل براى چیست»؟.
بسیارى هستند تا پایان عمر به جمع آورى مال مشغولند، و سرانجام براى دیگران وامى گذارند، حسابش را آنها باید بدهند و بهره اش نصیب دیگران است، لذا در حدیثى مى خوانیم: از امیرمؤمنان على(علیه السلام) سؤال کردند: مَنْ أَعْظَمُ النّاسِ حَسْرَةً؟: «چه کسى حسرتش از همه بیشتر است»؟!
فرمود: مَنْ رَأى مالَهُ فِی مِیزانِ غَیْرِهِ، وَ أَدْخَلَهُ اللّهُ بِهِ النّارَ، وَ أَدْخَلَ وارِثَهُ بِهِ الْجَنَّةَ!: «کسى که اموال خود را در ترازوى سنجش اعمال دیگران ببیند، خداوند او را به خاطر اموالش وارد دوزخ کند، و وارث او را به خاطر آن وارد بهشت سازد»!.
و در حدیث دیگرى، از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه: کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَرات عَلَیْهِمْ: «این گونه خداوند اعمال آنها را مایه حسرتشان قرار مى دهد» فرمود: هُوَ الرَّجُلُ یَدَعُ الْمالَ لا یُنْفِقُهُ فِی طاعَةِ اللّهِ بُخْلاً ثُمَّ یَمُوتُ فَیَدَعُهُ لِمَنْ یَعْمَلُ بِهِ فِی طاعَةِ اللّهِ أَوْ فِی مَعْصِیَتِه: «این درباره کسى است که مالى را وامى گذارد و به خاطر بخل، در راه طاعت الهى انفاق نمى کند، سپس مى میرد و آن را براى کسى مى نهد که در طاعت الهى یا در معصیتش مصرف مى کند».
سپس امام(علیه السلام) افزود: اگر در طریق اطاعت خدا صرف کند، آن را در میزان عمل دیگرى مى بیند و حسرت مى خورد، چرا که مال، مال او بوده، و اگر در معصیت الهى صرف کند، سبب تقویت او شده تا گناه کند (و باز عقوبت و حسرتش متوجه او است).
آرى، موضعگیرى انسان ها در برابر اموال مختلف است، گاه از آن بت خطرناکى مى سازند و گاه وسیله سعادت بزرگى.
این سخن را با حدیث پر معنائى از «ابن عباس» پایان مى دهیم، او مى گوید: «هنگامى که نخستین سکه درهم و دینار در جهان زده شد، ابلیس نگاهى به آنها افکند وقتى آنها را تماشا کرد، آن دو را گرفت و بر چشمانش گذاشت، سپس برداشت و به سینه اش چسباند! بعد فریاد عاشقانه اى کشید! دگر بار به سینه اش چسباند، سپس گفت: شما (خطاب به درهم و دینار) نور چشمان منید و میوه دل من! اگر انسان ها شما را دوست دارند، براى من مهم نیست که بت پرستى نکنند.
همین که شما را دوست دارند براى من کافى است» (چرا که شما برترین بت هستید



نظرات دیگران ( )

دنیا و حب دنیا
نویسنده: محمد صادق مالکی(جمعه 87/12/2 ساعت 10:58 صبح)

قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): لاتَسُبُّوا الدُّنْیا، فَنِعْمَتْ مَطِیَّةُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَیْها یَبْلُغُ الْخَیْرَ، وَ بِها یَنْجُو مِنَ الشَرِّ، اِنَّهُ اِذا قالَ الْعَبْدُ: لَعَنَ اللهُ الدُّنْیا، قَالَتِ الدُّنْیا: لَعَنَ اللهُ اَعْصانا لِرَبِّهِ....

ترجمه حدیث:

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: به دنیا، دشنام ندهید، چرا که مرکب راهوار خوبى براى مؤمن است که با آن به خوبى ها مى رسد و از بدیها نجات مى یابد. هر وقت بنده اى مى گوید: خدا، دنیا را لعنت کند; دنیا مى گوید: خدا لعنت کند کسى را که گناه کرده است، نفرین خدا بر گناهکارترین ما.

شرح حدیث:

در مدح و ذمّ دنیا، روایات گوناگونى وارد شده است. این حدیث، از جمله احادیثى است که دنیا را مدح مى کند. اگر دقّت کرده باشید، بسیارى از مردم به دنیا، ناسزا مى گویند; مثلا مى گویند: اى زمانه ملعون، اى فلک کج رفتار و...، حال آن که پیامبر مى فرماید: «به دنیا دشنام ندهید، چون براى مؤمن مرکب راهوارى است که با آن مى تواند به همه چیز برسد.»

وقتى تو دنیا را لعن مى کنى دنیا نیز در جواب تو مى گوید: خدا لعنت کند هر کدام از ما را که بیشتر خدا را عصیان کرده است; یعنى، اگر من معصیت کردم خدا مرا لعنت کند و اگر تو کردى، بر تو نفرین باد.

بحث از دنیا، بحث دامنه دارى است، ولى بطور خلاصه مى توان گفت: دنیا تجارتگاه و سجده گاه اولیاى الهى است;وسیله آماده اى است که مى توان از آن به طور صحیح بهره برد و نردبانى براى عروج به ملکوت باشد، اما مهم این است که بدانى عمرت را در دنیا چگونه گذراندى، چون دنیا، ساعت عمر است و این امکانات و نیروهاى جسمانى و عقلانى خود را چگونه صرف کردى، جوانى را در چه راهى به کار بستى؟ زیرا در قیامت از چند چیز سؤال مى شود: از جوانى، از عمر، از ثروت و

به این چند نمونه توجّه کنید:

1- ضربتى که امام على(علیه السلام) در روز خندق یا احزاب بر پیکر «عمروبن عبدود» زد از عبادت جنّ و انس برتر بود. حال مگر على(علیه السلام) از چیزى غیر از همین دنیا استفاده کرد؟ در لحظه اى از عمرش، به کمک شمشیر و قوّت بازو، اسلام را - که به مویى بسته شده بود - نجات داد، چرا که ضربت او، رمز تداوم اسلام، در آن لحظات حسّاس بود. پس دنیایى که انسان مى تواند در آن کارى انجام دهد که از عبادت جنّ و انس برتر باشد، چیز بدى نیست.

2- عبدالرحمن بن ملجم مرادى و شمر بن ذى الجوشن از همین دنیا و از شمشیر و نیروى مادّیشان بهره بردند. یکى در مسجد کوفه و دیگرى در کربلا به سبب اعمالشان، بدبخت ترین مردم شدند.

تفاوت در کجاست؟ تفاوت در چگونگى استفاده از ابزارى به نام دنیا است. شهداى کربلا در نصف روز به بالاترین شرافت هاى دنیوى و اخروى دست یافتند و مى بینید عمل آنان در آن نیم روز چه برکتى داشت و منشأ تمام انقلاب ها و برنامه هاى اسلامى ما شد. بنابر این، آنچه در اختیار داریم سرمایه بسیار بزرگى است که باید قدر آن را بدانیم. افسوس که ما به ارزش این نعمت بزرگ پى نبرده ایم! اگر در ساعات عمر و جوانى، قدر استعداد و هوش خدادادى را بدانیم، به همه جا مى توانیم برسیم; چرا که دنیا مجموعه این امکانات است.

در ذیل همین روایت جمله اى دارد که مرحوم سیّد شریف رضى(ره) همین مضمون را به شعر درآورده است:

یقولون الزمان به فساد *** فهم فسدوا و ما فسد الزمان;

مردم مى گویند روزگار تباه و فاسد شده در حالى که خود ایشان فاسد شده اند و روزگار تباه و فاسد نشده است.

به عبارت دیگر مردم مى گویند: دنیا خراب شده، در حالى که خراب نشده، بلکه ما از آن بد استفاده مى کنیم; آفتاب و ماه مى تابند، باران مى بارد، زمین مى رویاند، قلب آدمى کار مى کند و...، اینها بد نیست، بلکه آدمى از آنها بد استفاده مى کند. باید به این نکته توجّه داشته باشیم که خداوند سرمایه هاى زیادى به ما داده که از آن جمله: سرمایه انقلاب و نظام جمهورى اسلامى است که اگر قدر آن را ندانیم دنیا بر ما لعنت مى فرستد.

دنیایى مذمّت شده که هدف باشد و به صورت ناصحیح از آن استفاده گردد. شمشیر بد است اگر در دست ابن ملجم باشد، و خوب است اگر در دست على(علیه السلام) باشد. خلاصه این که، اهداف، نتایج و سرمایه ها مهمّ است



نظرات دیگران ( )

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سخنی از مولای متقیان علی (ع)
آیا وجود اختلاف در میان انسانها مخالف اصل عدالت است؟
مزاح،تنبلی و سستی
رحلت پیامبر اکرم
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| فهرست موضوعی یادداشت ها ||
نکته های اخلاقی[5] . نوشته های مناسبتی[3] . مسایل عقیدتی[2] .
|| مطالب بایگانی شده ||
معارف قرانی
نوشته های مناسبتی
نکته های اخلاقی
مسایی عقیدتی

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
عطر بهشتی
محمد صادق مالکی
سلام من یه عاشقم فقط به معشوقم یه حرفی میرنم: خمید قامت سیصد هوادارت خبر ز مرگشان آمد چرا نمی آیی اللهم عجل لولیک الفرج

|| لوگوی وبلاگ من ||
عطر بهشتی

|| لینک دوستان من ||
کوچ چکاوک

|| لوگوی دوستان من ||


|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||